گفتم به نالم و ز غم خود به سر زنم
از چه بگویم آه؛ که غم ها مکرر است
از نعل تازه ای که به اسبانشان زدند
یا از مغازه ها که پر از تیغ و خنجر است
از بام ها که جای گل پر از سنگ شده
از آتش تنور که بی تاب یک سر است
یا از محله های یهودی نشین شهر
از چشمهای بی حیا که به دنبال معجر است
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2